آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

شرح حال این روزها در اراک

عزیز دلم در اصل اومدم برات یه سری عکس بذارم گلم ولی نمی تونم نگم که چقدر شیطون تر شدی مخصوصا" وقتی  نزدیک می شیم به ساعت خوابت ...دو روزه مامان بزرگ من اومده خونه ی نانا و اونم فهمیده که شما یهو زیر و رو می شی! تا قبل از اینکه خوابت بگیره بچه ی آرومی به نظر می رسی ولی بعد از اینکه خوابت گرفت انرژیت 10 برابر می شه و دیگه رو زمین نیستی همش رو میز ها و اپن و در حال خراب کاری و انقدر جیغ می زنی و می خندی و می دوی که مامان بزرگم دیشب می گفت به کی رفته انقدر شیطونه! حالا همین مامان بزرگم دو ساعت پیشش از آروم بودنت می گفت! فکر کنم قبلا" هم گفتم که همش میای دستمونو می گیری می گی دست پاشو بیا! البته پاشو رو یه جور خاصی می گی و یا دس...
30 فروردين 1393

سفر 1 روزه به اصفهان....

 گل پسرم الان لالا کردی و مامان وقت پیدا کرده بیاد برات بنویسه اول بگم که امروز بیست و پنجمه  و همونطور که  می دونی بیست و پنج هر ماه روز شماست روزت مبارک عزیز دلم قند عسلم پنجشنبه 21 فروردین نانا و بابا وحید ما رو بردن تهران برای گردش اونم چه تهرانی ! صبح ساعت 7 و نیم بیدار شدم و آماده شدم  بعد شما رو بیدار کردیم و حاضرت کردیم و فکر کنم ساعت 9 و نیم راه افتادیم مبدا اراک مقصد تهران! تا اینجا همه چیز عادی بود ! بعد از 3 ساعت و اندی که رفتیم یهو متوجه شدم که این راهه تهران نیست که! بس که باهوش مامانت! این همه رفتیم تازه دوزاریم افتاده! تابلو رو نگاه کردم دیدم بلللللللللللللللللللله 70 تا داریم تا اصف...
25 فروردين 1393

دندان بی خاصیت مامانی+زلزله ای به نام آراد!

عزیز دلم قبل از هر چیز بگم هنوز اراکیم... دیروز صبح  شما رو که خواب بودی به دستهای پر توان نانا سپردم و رفتم برای کشیدن دندون عقلم! و این کار بعد از گرفتن گواهینامه ای که 1 سال و اندی بود  منقضی شده بود بزرگترین کار محسوب می شد آخه یادم رفته بود بهت بگم که همون روزی که رفتیم واکسنت رو زدیم با بابا یی رفتیم برای تعویض و تمدید گواهینامم... سال 81 گواهینامه گرفتم و مرداد 91 ...10 سال شده بود که گواهینامه گرفته بودم و از اون موقع مجبور بودم رانندگی نکنم(البته بعضی وقتا رانندگی می کردم ) ضمن اینکه  به خاطر دیر تمدید کردن هم سالانه جریمه می خورد  خلاصه اون که حل شد ودیروز هم رفتم که این کار بزرگ (کشیدن دندون عقل...
20 فروردين 1393

13 بدر برفی و ....

نفسم همچنان اراکیم البته فقط من و شما چون بابایی 12 فروردین صبح بر گشت تبریز یعنی 13 بدر پیشمون نبود ! بذار از روزی برات بگم که واکسنت رو زدیم و شما اصلا" تب نکردی و من منتظر بودم مثل دوستای وبلاگت یا دختر خالت که از عصرش دیگه نمی تونستن راه برن بشی و دیگه راه نری ! ولی خبر نداشتم شما روت زیادتر از این حرفاس! اولش که از خواب ظهر بیدار شدی یه دستی به جای آمپولت زدی و معلوم بود درد داری ولی قشنگ بلند شدی و راه رفتی خودتم تعجب کرده بودی که چرا مثل همیشه نمی تونی راه بری یه پات می لنگید ولی بیخیال راه می رفتی و خلاصه این واکسن هم بخیر گذشت! در کل همه ی واکسنهات خوب بود و کلا" اهل تب کردن و گریه و زاری نبودی جز واکسن کذاییه 1 سالگیت&nb...
14 فروردين 1393

دندون 15 و واکسن 18 ماهگی

عسلم امروز صبح رفتیم واکسنت رو زدیم حالا بماند که چقدر دنبال مرکز بهداشتی که پارسال رفته بودیم گشتیم جاشو یادمون رفته بود و کلی گشتیم تا پیداش کردیم وقتی رسیدیم اول قد و وزن و دور سرت رو گرفتن و دوباره منو بازخواست کردن که  چقدر وزنش زیاده و گفتن که. بهت چیزای چرب و نشاسته دار ندم! ماشالا به شما وزن  14/700  قد 87 (یا من قبلا" اشتباه گرفتم یا شما تغییری نکردی نسبت به ماه پیش)   دور سر  48  ماشالا به پسرم ماشالا یکی از واکسنها رو  به دستت و یکیشو به پات زدن یکم گریه کردی و بعد همه چیز  یادت رفت همونجا که داشتی گریه می کردی دیدم که دندون نیش پایینت هم در اومده و شما الان دارای 15 ت...
9 فروردين 1393

حال و هوای ما در روزهای قبل از عید+تولد یاشار

این پست در تاریخ 24 اسفند نوشته شده و فقط به خاطر دو تا عکس تایید نشده بود تا الان یعنی 6 فروردین! عزیزم   این روزا همش بیرونیم !  تا بابایی میاد خونه میپریم میریم بیرون خرید! برای شما هم لباس خریدیم! دیدی نتونستم جلوی خودمو بگیرم! یه لباس خوشگل با یه کلاه خوشگل خریدیم برات البته تصمیم نداشتیم برات کفش بخریم چون چیزی که زیاد داری کفشه ولی یه روز که تو کالسکه برده بودیمت بیرون یه لنگه از کفشت افتاد و گم شد بماند که چقدر ناراحت شدم و بابایی راه رفترو برای پیدا کردن کفشت  برگشت تا پیداش کنه و پیدا نشد  از اونجایی که تصمیم داشتم همون رو برای عید پات کنم تا با لباست ست بشه الان دیگه کفش اون رنگی جز یه ...
6 فروردين 1393

17 ماهگیت با تاخیر مبارک+پایان خانه تکانی +زلزله

نفسممممممم 17 ماهگیت با 11 روز تاخیر مبارک ببخشید که سرم شلوغ بود و نشد زودتر بیام و بهت تبریک بگم عاشقتم الان که دارم بعد از مدتها برات می نویسم خیلی خسته و داغون و خوابالو و لولو ! می باشم! بعد از 17 روز خونه تکونی که چه عرض کنم خودکشی! الان وقت کردم بیام برات بنویسم اونم در حالی که خستگیه این روزا به کنار کم خوابیدنهای شما در شب حسابی خستم کرده! خوب از شما بعید به نظر می رسه که انقدر کم خواب شده باشی ! این دندونات  نمیذاره انگار خوب بخوابی! شبها ساعت 1 می خوابی و صبح راس 9 بیدار می شی! یا بهتره بگم بیدار می شیم!  از ناله که  بگذریم می رسیم به دوستای خوبی که نگرانمون شده بودن مرسی که به فکر ما بودید عزیزان ...
18 اسفند 1392