آراد و ترس از نا شناخته ها!
مامانی روز قبل از اومدن مهمونها بابایی تصمیم گرفت سقف کاذب دستشویی رو عوض کنه (البته شایان ذکره که بابایی و من خبر نداشتیم فرداش مهموندار خواهیم شد وگرنه این کار رو خیلی قبل تر انجام میدادیم) خلاصه بابایی از یه دستگاهی استفاده می کرد که خیلی سرو صدا داشت خیلییییییی و شما خیلی از صداش می ترسیدی و من این رو زمانی فهمیدم که تنهات گذاشته بودم و با صدای دستگاه صدای شیون و جیغ شما رفت هوا این عکسهایی که در زیر می بینی بعد از گریه ی شما ست و کاملا؛ ترس از دستگاه در نگاهت معلومه ...ضمن اینکه وقتی پیشت بودم و دستگاه روشن می شد سریع به من نگاه می کردی و نگاه بعدیت به دستگاه بود ببین: تو عکس بالا&nb...