آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

آراد و ترس از نا شناخته ها!

  مامانی روز قبل از اومدن مهمونها بابایی تصمیم گرفت سقف کاذب دستشویی رو عوض کنه (البته شایان ذکره که بابایی و من خبر نداشتیم فرداش مهموندار خواهیم شد وگرنه این کار رو خیلی قبل تر انجام میدادیم) خلاصه بابایی از یه دستگاهی  استفاده می کرد که خیلی سرو صدا داشت خیلییییییی و شما خیلی از صداش می ترسیدی و من این رو زمانی فهمیدم که تنهات گذاشته بودم و با صدای دستگاه  صدای شیون و جیغ شما رفت هوا  این عکسهایی که در زیر می بینی بعد از گریه ی شما ست و کاملا؛ ترس از دستگاه در نگاهت معلومه ...ضمن اینکه  وقتی پیشت بودم و دستگاه روشن می شد سریع به من نگاه می کردی و نگاه بعدیت به دستگاه بود ببین: تو عکس بالا&nb...
4 شهريور 1392

و باز هم تاب جادویی !!!

این عکسها مربوط  می شن به دو هفته ی پیش و شما رو دوباره با تاب می خوابونیم خیلی هم بهش علاقه داری تا میری توش بیهوش می شی!ایشالا وقتی بر گشتیم خونمون (تبریز) دوباره به همین روش می خوابونمت   اینم یه روز دیگه وقتی خالت اینا هم اومده بودن خونمون به وسیله ی این تاب جادویی آیلین دختر خالت هم که به سختی می خوابه خوابونده شد! عکسشم موجوده! منتها من هر کاری کردم نشد کوچیکش کنم تو وبلاگ خالته  برای دوستایی که می خوان ببینن می گم که اسم وبلاگش  تو لیت دوستای من شهناز  می باشد   ...
4 شهريور 1392

و بالاخره دندون هفتم

عزیز دلم فدای تک تک دندونای نازت مامانی امروز صبح دیدم بالاخره دندون پیش پایینی سمت چپت در اومده مبارکت باشه مامانی هر چند ما منتظر بودیم سمت راستت یه اتفاقاتی بیفته چون مدام انگشتت اون طرفه! خدا رو چه دیدی شاید اون طرفها هم به زودی قراره دندون در بیاری امروز ۸ ماه و نیمه شدی و من به همین مناسبت وزنت کردم! شدی ۱۰/۸۰۰ قدت هم به زودی می گیرم ببینم چقدر رشید شدی راستی دیروز یادم رفت بگم که یاد گرفتی در می زنی! میری پیش در بهت می گم در بزن با هیجان و ذوق زدگیه هر چه تمامتر با کف دستت محکم می زنی به در  البته یه ۱۵ روزی می شه که این کار رو بلد شدی قللللبونت بلم اینم دو تا عکس... بقیشو هنوز کوچیک نکردم در...
4 شهريور 1392

در سفر+بالا و پایین رفتن از پله+پیشرفت در ایستادنها

گلم عزیزم دیروز با بابابزرگت(بابای من) و مامان بزرگت اومدیم اراک  در کل روزهای خوبی رو تو تبریز با مهمونها گذروندیم و ۳ بار سورپرایز شدیم! بذار از اول برات بگم که مامانم و خواهرم و آیلین یه روز جمعه در زدن و اومدن خونمون قیافه ی من اون لحظه قیافه ی مامانم اینا شما هم که خواب! بعد از چند روز بدون اینکه خبر داشته باشم دیدیم یکی جز خودمون تو خونمونه! و اون کسی نبود جز شوهر خالت!که با هماهنگیه خالت بدون اینکه زنگ در رو بزنه وارد شده بود! و بعد از چند روزش این بار نوبته بابام بود که مار و سورپرایز کنه و یک رو صبح دوباره دیدیم جز خودمون یکی دیگه هم تو خونس و این بار مامانم همکاری کرده بود با مجرم! و اینگونه بود که ...
4 شهريور 1392

دلیل غیبت طولانی و عذر خواهی از دوستان

دوستای خوبم از همتون بابت نظراتتون تشکر می کنم منتها فقط خواننده بودم ایشالا سر  فرصت جواب میدم و تایید می کنم  دلیل غیبتم اینه که مهمونهای عزیزم یهو سورپرایزم کردن! و 1 روز صبح زود در زدن و  مامان و خواهرم وارد شدن! و حسابی خوشحالمون کردن و بعد از اون  بقیه ی مهمونها اومدند و ما همچنان مهمون داریم تا وقتی من و آراد بریم اراک پس تا اون موقع از دیدن وبلاگهاتون محرومم و نمی تونم مطلبی بنویسم چند روز دیگه میام با مطلب و عکس و غیره مرسی از همتون   ...
4 شهريور 1392