آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

آراد و پانی لاکپشته!

عزیزم مامان ناهید که از این به بعد بهش می گم نانا (تصمیم گرفتیم نا نا صداش کنی) یه لاکپشت داره که خیلی با حاله اسمشم پانیه ما گفتیم بیاریم ببینیم شما در مقابلش چه عکس العملی نشون میدی  .... در همین حد بگم که دمار از روزگارش در آوردی! و مایی که فکر می کردیم ممکنه شما رو گاز بگیره و اذیت کنه و می خواستیم مواظبت باشیم کم کم فهمیدیم باید مواظب اون بد بخت باشیم نه شما! ببین ... اینجا برای اولین بار با هم روبرو شدید! کم کم صمیمی شدی باهاش! پانی بعد از اینکه فهمید شما قصد و نیت خیری نداری فرار کرد! پای مامان بزرگ من در تصویر می باشد! اون بدو شما بدو! بدبخت رو یه گوشه گیر آوردیو می...
4 شهريور 1392

کارهای جدید .....

 عسلم  داری بزرگ می شی و هر روز کارای جدید یاد می گیری  چیزی رو که ببینی و خوشت بیاد با انگشت کوچولوت  نشونش میدی و بعد دستت رو می بندی  که یعنی  می خوای بگیریش هر وقت هم بهت می گم آراد  بگیرش همین کار رو می کنی و دستت رو میاری بالا و به طرفش می گیری و  می بندیش  امروز فهمیدی به به چیه! قبلا؛ می گفتی به به ولی معنیشو نمی دونستی امروز هر وقت چیزی دادم بخوری بلافاصله بعدش گفتی  به به  و من رو از خوشی کشتی! عزیزم امشب انقدر خندیدی که دیگه نفست بالا نمی اومد ...راستی مامان بزرگم خونه ی مامان بزرگت اومده یعنی پیش ماست و جالبترین قسمتش اینه که شما تنها نتیجه ای هستی که به ماما...
4 شهريور 1392

وقتی آراد قهقهه می زند!

با توجه به اینکه آقا پسر حسابی در حال تکون خوردن بود عکسها تار شدن پیشاپیش عذر خواهی می کنم! اینجا داشتیم با هم بازی می کردیم به این شکل که شما هی می خواستی بر گردی رو شکم و من دستتو می گرفتم بر می گردوندمت سر جات و شما حسابی ذوق زده شده بودی و می خندیدی  البته اگه جا داشت بازم بیشتر دهن خوشگلتو باز می کردی! اینجا هم گذاشتم بر گردی رو شکم و حسابی خوشحالی که موفق شدی! ...
4 شهريور 1392