عید 97
عشقم امروز اول اردیبهشته و من بالاخره تونستم برات بنویسم . هم اینکه تازه برگشتیم از سفرهای نوروزیمون هم اینکه هنوزم تلفن دار نشدیم و باید بیام خونه ی ناناجون برات بنویسم بذار از عید برات بگم خاله شهنازت اینا چند روز قبل از عید اومدن تبریز و شما و آیلین اولش خوب بودید طبق معمول و دوباره مثل سگ و گربه شدید . منتها خوبیه امسال با سالهای قبل این بود که امسال خونمونو داده بودن و شما و آیلین همش پیش هم نبودید بعد از عید هم تا چند روز تبریز بودیم و دید و بازدید هامون رو کردیم و هفت فروردین همه با هم سوار ماشینه بابا وحید شدیم و راهیه تهران یک شب تو خنه ...