وقتی آراد گم شد+سفر به نور+صدای ما از اراک
عزیزم خیلی فکر کردم که چطوری بیام برات از گم شدنت بگم .... اول خواستم یه پست بهش اختصاص بدم و بعد تصمیمم عوض شد بذار از اول برات بگم .... همونطور که گفته بودم 5 شنبه صبح زود به طرف شمال حرکت کردیم ....شما رو بیدار نکردم چون اصولا" اتوماتیک ساعت 7 بیدار شدی و نشستی تو جات ! کلی هم خوشحال بودی که آخ جون ددر... بهر حال راه افتادیم ... بعد از سه چهار ساعت که رسیدیم به گردنه ی حیران و جاده ی همیشه مه گرفته و قشنگش پیاده شدیم آش دوغ خوردیم و همونجا صاحب رستوران یه سیخ جیگر مهمونمون کرد چون از شما خوشش اومده بود و شما هم هی خودتو براش لوس می کردی تا رسیدیم دستت رو دراز کردی و بلند گف...