آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

وقتی آراد گم شد+سفر به نور+صدای ما از اراک

عزیزم خیلی فکر کردم که چطوری بیام برات از گم شدنت بگم .... اول خواستم یه پست بهش اختصاص بدم و بعد تصمیمم عوض شد بذار از اول برات بگم .... همونطور که گفته بودم  5 شنبه صبح زود به طرف شمال حرکت کردیم ....شما رو بیدار نکردم چون اصولا" اتوماتیک ساعت 7 بیدار شدی و نشستی تو جات ! کلی هم خوشحال بودی که آخ جون ددر... بهر حال راه افتادیم ... بعد از سه چهار ساعت که رسیدیم به گردنه ی حیران و جاده ی همیشه مه گرفته  و قشنگش  پیاده شدیم آش دوغ خوردیم  و همونجا صاحب رستوران یه سیخ جیگر مهمونمون کرد چون از شما خوشش اومده بود و شما هم هی  خودتو براش لوس می کردی تا رسیدیم دستت رو دراز کردی و بلند گف...
28 مهر 1393

روایت این روزها و سفری که در پیش است....

از بابت پست طولانی و عکسهای زیاد از خواننده های خوبمون معذرت می خوام ...وقتی آدم همه ی زندگیش می شه بچش خوب همه ی عکساشم می شه مربوط به بچش بازم شرمنده عزیزم از وقتی مهر شروع شده و زود شب می شه منم همش حوصلم سر می ره و بیکارم! نمی دونم چه رابطه ای بین پاییز و بیکاری من هست ! بهر حال همش می خوام بیام برات بنویسم ولی موضوعی نیست که ! برای همین هی میرم وبلاگ گردی و اکثرا" دست از پا درازتر بر می گردم! چون اکثر دوستای وبلاگیمون آپ نمی کنن و  خبری ازشون نیست! خیلی دوست دارم بدونم  چیکار می کنن که وقت نمی کنن بیان بنویسن! کاش به منم بگن  مردم از بیکاری! درسته که عزیز دلمم که تو باشی همچنان شیطونی ولی بهر ح...
11 مهر 1393

تولد دو عزیز...

نوشته شده در تاریخ 3 مهر عزیزم پاییز از راه رسیده و دوباره بوی خاک خیس خورده و آسمون ابری و از همه مهمتر ماه تولد تو از راه رسیده ...تو یه جمع بندی کوچولو باید بگم که من عاشق پاییزم عاشق آسمون ابریش عاشق هوای رو به خنکیش عاشق صدای بارونش بوی خوبش ...البته تو یه جمع بندی کوچولو ی دیگه  از بعضی چیزاش خوشم نمیاد یکیش اینه که ماه مدرسست ! من هیچ وقت مدرسه رو دوست نداشتم ...الانم اصلا" دلم براش تنگ نشده البته بحث دانشگاه جداست ...دومیشم اینه که باز به  روزهای کم و شبهای زیاد رسیدیم! همش هوا تاریکه! تا چشم باز می کنی شب شده ! اونم چه شبی شبهای کش دار! فکر می کنی ساعت 12 شبه می بینی نخیر تازه ساعت 7 عصره و هوا ا...
3 مهر 1393
1