عزیزم مامان ناهید که از این به بعد بهش می گم نانا (تصمیم گرفتیم نا نا صداش کنی) یه لاکپشت داره که خیلی با حاله اسمشم پانیه ما گفتیم بیاریم ببینیم شما در مقابلش چه عکس العملی نشون میدی .... در همین حد بگم که دمار از روزگارش در آوردی! و مایی که فکر می کردیم ممکنه شما رو گاز بگیره و اذیت کنه و می خواستیم مواظبت باشیم کم کم فهمیدیم باید مواظب اون بد بخت باشیم نه شما! ببین ... اینجا برای اولین بار با هم روبرو شدید! کم کم صمیمی شدی باهاش! پانی بعد از اینکه فهمید شما قصد و نیت خیری نداری فرار کرد! پای مامان بزرگ من در تصویر می باشد! اون بدو شما بدو! بدبخت رو یه گوشه گیر آوردیو می...