آرادآراد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

آراد ...فرشته ی زیبا

روز آراد....+سفری در پیش است!+یه سری عکس

گلم روز 25 شهریور روز شما بود! کلا" 25 هر ماه روز شماست یعنی روز  آراد ....الان که فکر می کنم می بینم معنی اسمت رو تو وبلاگت ننوشتم همینجا بهت می گم که چرا 25 هر ماه روز شماست و اینطوری معنیه اسمت هم مشخص می شه....آراد: فرشته ای به نام آراد در دین زرتشت  هست که فرشته ی روز 25 هر ماهه و کارهای روز 25 رو حل می کنه   خوب حالا بذار برات از 25 شهریور بگم که چطور با روز تولد امام رضا یکی شد ! جالبش اینه که شما روز تولد امام رضا به دنیا اومدی و همه ی اینا با هم جمع شد و دست به یکی کرد و مشکلات ما در همون روز حل شد (یه چند ماهی بود یه گره ای افتاده بود به کارمون و حل نمی شد ) الهی فدای خودتو اسمت عزیزم دیشب رفتیم خ...
28 شهريور 1392

آراد اینجا ...آراد اونجا...آراد همه جا

خونه ی مامان جون تبریزی   خونه ی خودمون ...مثلا" میز وسط خونه رو پخش کردیم تو خونه تا شما راحت باشی! شما هم که حد اکثر استفاده رو ازشون می کنی! بعد از بهم ریختن زمین و زمان به تابت تبعید شدی عاشقتتتتتتتتتم من آراد رو سر باباش! ...بابایی گفت سانسورش کنم منم اینطوری سانسورش کردم! بعد که دیده بود می گفت چرا منو اسید پاشی کردی! انقدر سر این عکس و این حرفش خندیدم که اشکام سرازیر شده بود! فدای موهای خوشگلت عزیزم اینم از امروز! هدف : رسیدن به ریسیور! ...
27 شهريور 1392

کارهای جا مونده !+عکس

گلم دیروز که وقت نکردم بیام عکساتو بذارم ...راستش دیدم اعتیاد به اینترنت همچین خوب نیست ! و وقتی نمیام وبلاگت خیلی بیشتر  می تونم به شما و خودم و خوه زندگیمون برسم برای همینتصمیم گرفتم کمتر بیام البته اگه دوباره اعتیادم  شروع نشه! یه سری از کارهایی که تو مدتی که اومدیم تبریز انجام میدی رو یادم رفته بود تو پست قبلی بنویسم که اینجا برات می نویسم به سوپ می گی بوپ! لی لی  لی لی حوضک رو بابات یادت داده از همون روزی که او مدیم تبریز یاد گرفتی  الان تا می گیم لی لی لی لی حوضک کن انگشتت رو میاری کف دستت می کشی   و انگشتاتم با اون یکی دستت خم می کنی ..با دست ما هم این کار رو...
27 شهريور 1392

و اینک پایان سفرهای مارکو پلو در تبریز! +روزهای نا نوشته +اندر احوالات شما

قبل از هر چیز از همه ی دوستای خوبمون باید تشکر کنیم که به فکرمون بودن و جویای احوالمون عزیزم الان تبریزیم! و من بعد از 11 روز دارم برات می نویسم ! خوب بعد از 1 ماه که  آدم بر می گرده خونه و با منظره ی یک وجب خاک نشسته شده روی وسایل مواجه می شه نتیجش 11 روز دوری از اینترنت می شه! حالا بریم سراغ روزهای ننوشته شده در وبلاگت! اول از همه از روز جمعه 15 شهریور شروع می کنم که من و شما سوار اتوبوس شدیم مبدا اراک...مقصد تبریز!  اولش همه چی خوب بود البته جز کولر! که با وجود وی آی پی بودن ماشین  گرما بدجوری تو ذوق می زد  البته غیر از این هم ...نبود تی وی در عقب ماشین و نذاشتن فیلم توسط راننده...
25 شهريور 1392

برداشتن اولین قدم+خداحافظ اراک+کلمات جدید+بالا رفتن از تخت و مبل

عزیز دلم شما 2 روز پیش  با ترفندی که من به کار بردم موفق شدی یک قدم برداری و اما ترفند به کار رفته ! این بود که  شما دستت رو گرفته بودی به توپ بزرگ نانا و با خیال راحت وایساده بودی منم  آروم آروم توپ رو ازت دور کردم به طوری که یهو دیدی بدون اینکه جایی رو گرفته باشی وایسادی! سریع برای رسیدن به توپ و تکیه دادن دستت بهش 1 قدم برداشتی و افتادی ! والا اگه به شما باشه تا وقت دومادیتم لابد می خوای دستت رو به وسایل بگیری و راه بری! پس باید یکی از این وضع نجاتت بده! و کی بهتر از مادر! کار دیگه ای که دیشب یادت دادم بالا رفتن از تخت بود که باور کن 1 دقیقه هم آموزش ندیدی سریع ادامو در آوردی و اومدی بالای تخت ! اگه می دو...
14 شهريور 1392

اینم عکسهایی از شیطنتهات و کارهای مورد علاقت

پا تو کفش بزرگترا به این می گن!...قربون پاهای خوشگلت عزیزم فدای اون انگشت کوچیکت که اندازه ی بقیه ی  انگشتاته!!! بالاخره اون بالا دستگیرت کردم آراد کجاست؟! دالی این عکست رو می دوستم اگر دیدی آرادی بر دیواری تکیه کرده  ....بیخود کرده که عاشق شده! چون عادت داری رو شکم می خوابی نمی تونم موهاتو اینجا کوتاه کنم (تو خونه رو تابت که می خوابی کوتاه می کنم) برای همین چتریات بلند شده و نانا برات گل سر زده منم  تصمیم گرفتم موهاتو ببندم  کلی هم بهت میومد  ..دم موشی شد! علاقه به کمد پارچه ایه ا...
12 شهريور 1392

سفر اتوبوسیه 12 ساعته در راه است ....+این همه تغییر در عرض 4 روز!

عزیزم این روزا انقدر بلا شدی که واقعا" وقت نمی کنم سرم رو بخارونم ...همش دارم از این ور و اون ور جمعت می کنم یعنی واقعا" دارم به این جمله ی" یک لحظه غفلت یک عمر پشیمونی" ایمان میارم! همش  یا تو کابینتهای مواد شوینده ی نانا جونی ! یا چیزای خطرناک میذاری تو دهنت  هر چند همچین کوچیک هم نیستن! ولی با مهارت همشو جا میدی  تو دهنت!  واقعا" نمی دونم چه بلایی سرت اومده! از زمانی که 11 ماهت تموم شده شیطنتهات 10 برابر شده ... همه جا هستی! 1 ثانیه زیر تخت اتاق نانا! 1 دقیقه بعد تو انباری آشپزخونه! ...  واقعا" این همه انرژی رو از کجا میاری ؟؟؟؟ نانا می گه انگار مواد نبرو زا خورده! مدام در حال کوبیدن در های کمد به همدی...
12 شهريور 1392